دلِ خوش نیست ولی روی دلارامی هست دلربایی که گل افشان کند ایامی هست در عطشناک ترین ثانیه ها میبینم بادهای نیست خُمی نیست ولی جامی هست مقصدم دور و شبم تار و رهم تاریک است جاده و همسفری نیست ولی گامی هست شهر خالی نشد از عشق، خدا را بخرام آتشِ عشق، بگو شعله کشد، خامی هست ای تو ناگفته ترین شعر دلاویز جهان تا بجوشد غزلی، شاعر گمنامی هست سرمهی چشم تو را در شب ما ریختهاند صبح کی میرسد؟ امّید سرانجامی هست؟ شیراز ۱۷ مهر از امید سهراب شد ناامید
سفرنامه آذربایجان
آغاز فصل دهم با مولانا
هست ,ولی ,شهر ,عشق، ,خالی ,تو ,نیست ولی ,خالی نشد ,شهر خالی ,نشد از ,شعر دلاویز
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت