محل تبلیغات شما

بعد قرنی، آمده ام به کافه ای که هنوز می پسندمش. قیمت ها ۲۰٪ بیشتر شده و منو هم متنوع تر.

هفته پیش عزم سفر کردیم به دیار آذربایجان. من تا به حال از قزوین غرب‌تر نرفته بودم. زنجان و اردبیل و تبریز و ارومیه و کردستان آرزوهای نادیده من بوده اند. هوا خوب بود، نه سرد و نه گرم. باران تمام شده بود و آسمان پاک و نیمه ابری و دلفریب. به حوالی زنجان که رسیدیم طبیعت اطراف جاده عوض شد. دشتهایی فراخ، زرد و سبز، که هوش از سر می برد و باغ هایی با درختان صنوبر و سپبدار و درختان میوه ای که پاییز رنگارنگ در آنها اثر کرده بود.

به ۱۷۰ کیلومتری تبریز که رسیدیم رنگین کمان کوههای آلا داغ لار پدیدار شد. ساعتی کنار این تپه های رنگین توقف کردیم و از زیبایی لایتناهی آنها بهره بردیم. بعد از ۸ ساعت به تبریز رسیدیم. شب به تماشای ائل گلی رفتیم. با علی از تمام پله ها بالا رفتیم و آنجا به تماشای عمارت هشت ضلعی کلاه فرنگی و دریاچه نشستیم.

روز بعد به سمت شهر جلفا و ساحل رود ارس راه افتادیم همانجا که حافظ می فرماید:

ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس

بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس .

کلیسای چوپان و کلیسای استپانوس مقدس را دیدیم و دقایقی در کنار ارس نشستیم.

کلیسای چوپان ساده ترین کلیسایی است که در عمرم دیدم. در کنار آن همه باسیلیکا و کاتدرال که در اروپا و آمریکا دیدم. خدا را می توان ساده تر از این ها عبادت کرد.

کلیسای استپانوس مقدس ۱۷ کیلومتر از شهر چلفا فاصله دارد. جاده، با رود ارس پیچ و تاب می خورد . آن سوی رود، کشور آذربایجان است که یاد و خاطره شاهان بی عرضه قاجار را زنده می کند و باعث می شود به روح پر فتوح عمه فتحعلیشاه درود فراوان بفرستی.

استپانوس از حواریون عیسی مسیح (ع) و اولین شهید مسیحیت که این کلیسا به یاد او نامگذاری شده و هر سال دوم مرداد مسیحیان در آن جمع می شوند. از پارکینگ تا کلیسا، مسیر سنگفرش شیبداری است که زیر سایه درختان ادامه دارد و آرامشی و امنیتی در تو ایجاد می کند.

کلیسا بسیار زیباست. کنار آن آبگیری و درون آن باغچه با صفایی است . در محراب کلیسا، شمایل حضرت مریم و مسیح نقاشی شده. کنار کلیسا اقامت گاه راهبان و موزه کوچکی است.

روز بعد به تماشای دریاچه ارومیه رفتیم. کنار آب صوتی رنگ دریاچه درنگ کردیم و از شهر ارومیه نقل و لوکوم خریدیم. شب به مقبره الشعرا و زیازت امامزاده حمزه رفتیم. من از ۲۷ سال قبل آرزوی دیدن مقبره الشعرا تبریز و قبر خاقانی را داشتم که در کوی سرخاب تبریز آرمیده است. اما نا امید شدم وقتی فهمیدم آثار همه قبرها از بین رفته و در واقع مقبره، آرامگاه جناب شهریار است. همان موقع شبکه استانی داشت کنار قبر جناب شهریار برنامه ای ضیط می کرد. مجری برنامه قرار بود با یکی از شعرهای ترکی شهریار شروع کند که یادش می رفت، شعری بسیار زیبایی که من فارس زبان هم بلد بودم:

ســـن یاریمین قاصدی سـن

ایلن ســنه چــــای دئمیشم

خـــیالینی گــــوندریب دیــــر

بسکی من آخ ، وای دئمیشم

شب از بازار اریس و نوقا خریدیم. صبح فردا در باغ گیاهشناسی دانشگاه تبریز دو ساعت با بچه ها قدم زدیم. به تماشای مسجد کبود رفتیم و برگشتیم به سمت تهران. 

در مشیر بازگشت چند کیلومتر بعد از زنجان، از جاده اصلی منحرف شدیم تا گنبد سلطانیه را تماشا کنیم. شاهکار معماری ایرانی که ذر ابتدای قرن هشتم هجری ساخته شد و قرار بود آرامگاه سلطان محمد خدابنده باشد. گویا سومین گنبد بزرگ جهان است. ارتفاع گنبد ۴۸ متر است و از جاده اصلی هم دیده می شود.

عمر سفر دراز باد!

از امید سهراب شد ناامید

سفرنامه آذربایجان

آغاز فصل دهم با مولانا

تبریز ,رفتیم ,کلیسای ,ای ,ها ,ارومیه ,به تماشای ,می کند ,در کنار ,به سمت ,بعد از

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها